جدول جو
جدول جو

معنی گرم بودن - جستجوی لغت در جدول جو

گرم بودن
(بُ دَ)
به رونق بودن. با آب بودن. بشکوه بودن:
گرم است با جمالت بازار خوبرویان
بگذر که نیم جانی بهر نثار دارم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
فرهنگ فارسی عمید
(زَ رِ کَ دَ)
برهن بودن. در مورد رهن قرار گرفتن، وابسته بودن. علاقه مند بودن:
مهر از آنکس که بمهر تو گرو نیست ببر
دولت از خانه آن کس که ترا نیست ببر.
فرخی.
چون نیی همچو مه بنور گرو
همچو خورشید باش تنهارو.
سنایی.
تا بدکان و خانه در گروی
هرگز ای خام آدمی نشوی.
سعدی (گلستان).
بوی بهشت میدمد ما بعذاب در گرو
آب حیات میرود ما تن خویشتن کشان.
سعدی (طیبات).
آسودگی به کنج قناعت نشستن است
سیر بهشت در گرو چشم بستن است.
صائب.
مردان عنان بدست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای.
صائب.
- در گرو بودن، مورد رهن بودن. در معرض رهان بودن.
، علاقه مند بودن. عشق داشتن. جهانگیری در ذیل ’کرو’ آن را بمعنی کشتی و جهاز کوچک آورده و این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است:
جوانی پاک باز و پاک رو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود
شنیدستم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم.
رشیدی گوید او در این معنی منفرد است معنی مزبور درست نیست، چه از بیت دوم تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط میشود و صحیح ’در گرو بود’ است یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است. رجوع کنید به فرهنگ نظام و گلستان چ قریب ص 155. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کلمه کرو). فروغی هم این شعر را در کلیات سعدی ص 145 ’گرو’ آورده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آرام بودن
تصویر آرام بودن
استراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام بودن
تصویر حرام بودن
ممنوع و محظور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غره بودن
تصویر غره بودن
ابر تن بودن خود خواه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
حرارت دادن گرما دادن، شتاب کردن تعجیل کردن، تند راندن سریع راندن: ... اسب از دنبال او گرم کرد و او را بکمند گرفت، بقهر و غضب درآمدن تحریک کردن: چه باید خویشتن را گرم کردن ک مرا در روی خود بیشرم کردن ک (نظامی)، حریص ساختن، یا آبی گرم کردن با کسی با او جماع کردن، یا جایی گرم کردن، ساکن شدن در جایی. یا چشم گرم کردن، اندکی گفتن، یکدیگر را سیر نگاه کردن: زمانی بهم چشم کردند گرم از آن پس گرفتند رو نرم نرم. یا گرم کردن دل کسی را. با او دوستی کردن مهرورزیدن، تشویق کردن، یا گرم کردن دیگ. دیگ را بر روی آتش نهادن و حرارت دادن، ته مانده خوراکی را که در دیگ مانده بر آتش نهادن تا گرم گردد. یا گرم کردن سر کسی را. او را مشغول داشتن سرگرم کردن: اگر تو بچه ای در دامانش گذاشته و سرش را گرم کرده بودی از همه این ناراحتیهالله آسوده بودی. یا گرم کردن مجلس. رونق دادن آن مجلس آرایی کردن: خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه ناله و شیون خودش گرم بکند. یا گرم کردن معرکه. رونق دادن بمعرکه بوسیله نقل داستهانهای شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
((~. بُ دَ))
پیروز شدن در شرط بندی
فرهنگ فارسی معین
دیدن گری در خواب، دلیل مال و خواسته بود. اگر در گری خارش کرد و ریم در آن بود، دلیل که مال یابد. اگر دید بر تن او گر سیاه بود دلیل که مال یابد. جابر مغربی گوید: اگر بیند گر داشت و همه از دامن او فروریخت، دلیل که مال جمع کرده را تلف کند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
Warm, Heat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
Man
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
Matter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
chauffer, réchauffer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
homme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
importar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
мати значення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
aquecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
importar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
hombre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
calentar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
bedeuten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
belangrijk zijn
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
man
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
нагрівати , зігрівати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
Mann
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
чоловік
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
иметь значение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
нагревать , согревать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
мужчина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهم بودن
تصویر مهم بودن
mieć znaczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
mężczyzna
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
podgrzewać, ogrzewać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرد بودن
تصویر مرد بودن
homem
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
erhitzen, erwärmen
دیکشنری فارسی به آلمانی